جشن مهرگان
شاید این که بیشتر تاریخنویسان بر مردمی بودن این جشن قلم میزنند، به این سبب است که مهرگان یادآور پیروزی بر بیداد و ستم زمانه بوده است. ابوریحان بیرونی در التفهیم مینویسد:« مهرگان شانزدهمین روز از مهرماه و نامش مهر، اندرین روز آفریدون ظفر یافت بر بیورسب جادو، آنک معروف است به ضحاک و به کوه دماوند بازداشت و روزها که سپس مهرگان است همه جشنند، بر کردار آنچه از پس نوروز بود.»
البته، از سال 1304 هجری شمسی، پنج روز پنجه(خمسه) از پایان سال حذف و شش ماه نخست ، 31 روزه شد و از آن پس روز آغاز جشن مهرگان به دهم مهرماه منتقل شد و تا روز رام ایزد ؛یعنی شانزدهم مهرماه ادامه یافت .روز اول را مهرگان عامه و روز واپسین یا شانزدهم مهر را مهرگان خاصه مینامیدند. گزارشهایی نیز وجود دارند که مهرگان پیش از این نیز، در شش روز یا حتی در 30 روز برگزار میشده است.
پیش از این گفته شد، که فر و شکوه مهرگان را میتوان با نوروز سنجید ، آنچنان که در آثارالباقیهی بیرونی از گفته سلمان فارسی آمده است :« ما در عهد زرتشتی بودن میگفتیم، خداوند برای زینت بندگان خود یاقوت را در نوروز و زبرجد را در مهرگان بیرون آورد و فضل این دو روز بر روزهای دیگر مانند فضل یاقوت و زبرجد است بر جواهرهای دیگر.»
شب یلدا
از لحاظ نجومی ، شب یلدا یا شب چله ، شب اول زمستان و درازترین شب سال است و فردای آن با دمیدن خورشید روزها بزرگتر شده و تابش نور ایزدی افزونی مییابد . این بود که ایرانیان باستان، شب آخر پاییز و اول زمستان، را شب زایش مهر یا زایش خورشید میخواندند و برای آن جشن بزرگی برپا میکردند . ریشه این باور و اعتقاد برمیگردد به گاهشماری و اندیشههایی که ایرانیان مهری دین از آن داشتند .
از منابع رومی میدانیم که پیروان و پاکان به تپهای رفته ، با لباس نو و در مراسمی از آسمان میخواستند که آن « رهبر بزرگ » را برای رستگاری آدمیان گسیل دارد و باور داشتند که نشانه زایش آن ناجی ، ستاره ایست که بالای کوهی پدیدار خواهد شد به نام کوه فیروزی ،که دارای درخت بسیار زیبایی بوده است .
ظاهرا پیش از مسیحی شدن رومیان ؛ یعنی 300 سال پس از زایش عیسی مسیح ، کلیسا جشن تولد مهر را به عنوان زادروز عیسی پذیرفت ، زیرا زمان تولد او دقیقا معلوم نبود . از این روست که تا امروز ، بابانوئل با لباس و کلاه موبدان ظاهر میشود و درخت سرو و ستارهای در بالای آن هم یادگار مهریهاست . جالب این است که یلدا کلمهای است سریانی به معنای تولد و به گفته ابوریحان بیرونی آن را " شبزادان " ترجمه کردهاند .
آیین شب یلدا یا شب چله ، خوردن آجیل مخصوص ، هندوانه ، انار و شیرینی و میوههای گوناگون است که همه جنبههای نمادی دارند و نشانه برکت ، تندرستی ، فراوانی و شادکامی هستند . در این شب هم مثل جشن تیرگان، فال گرفتن کتاب حافظ مرسوم است و حاضران با انتخاب و شکستن گردو، از روی پوکی و یا پری آن ، آینده گویی میکنند.
جشن سده
از اسطوره های جشن سده، تنها یکی به پیدایش آتش اشاره دارد، فردوسی می گوید: هوشنگ ، پادشاه پیشدادی، که شیوه کشت و کار، کندن کاریز، کاشتن درخت … را به او نسبت می دهند، روزی در دامنه کوه ماری دید و سنگ برگرفت و به سوی مار انداخت و مار فرار کرد. اما، از برخورد سنگ ها جرقه ای زد و آتش پدیدار شد. هم در کتاب “التفهیم” و هم “آثارالباقیه” ابوریحان، از پدید آمدن آتش سخنی نیست بلکه، آنرا افروختن آتش بر بام ها می داند که به دستور فریدون انجام گرفت و در نوروزنامه آمده است که « “آفریدون … همان روز که ضحاک بگرفت جشن سده برنهاد و مردمان که از جور و ستم ضحاک رسته بودند، پسندیدند و از جهت فال نیک، آن روز را جشن کردندی و هر سال تا به امروز، آیین آن پادشاهان نیک عهد را در ایران و دور آن به جای می آورند.»
فردوسی آن را به هوشنگ نسبت می دهد و ابوریحان بیرونی و نوروز نام آ ن را از فریدون می دانند و همچنین، رسمی شدن جشن سده به زمان اردشیر بابکان منسوب گردیده است.
مورخان و نویسندگانی چون بیرونی، بیهقی، گردیزی، مسکویه و … از شیوه برگزاری جشن سده در دوران غزنویان، سلجوقیان، خوارزمشاهیان، آل زیاد و … تا دوره مغول بسیار نوشته اند.
امروزه در مازندران، کردستان، لرستان،و سیستان و بلوچستان؛ روستاییان و کشاورزان و چوپانان و چادرنشینان نزدیک غروب یکی از روزهای زمستان (آغاز نیمه یا پایان زمستان) روی پشت بام، دامنه کوه، نزدیک زیارتگاه، کنار چراگاه و یا کشتزار آتشی افروخته و بنا بر سنتی کهن پیرامون آن گرد می آیند، بدون آنکه نام جشن سده بر آن نهند.
ولی در کرمان جشن سده یا سده سوزی در میان تمامی اقشار مردم کرمان، مسلمان، زرتشتی، کلیمی … رواج دارد که، همه ساله در دهم بهمن ماه، برگزار می شود.
چنانکه از کتاب ها و اسناد تاریخی برمی آید، جشن سده جنبه دینی نداشته و تمام داستان های مربوط به آن غیردینی است و بیشتر جشنی کهن و ملی به شمار می آید و وارث حقیقی جشن سده نه فقط زرتشتیان، بلکه همه ایرانیان اند، میراثی که به بسیاری از کشورهای همسایه نیز راه یافت.
جشن اسفندگان
ایرانیان دوران باستان، همچون سایر اقوام همدوره خود، از گذشتههای دور تحت تاثیر و نفوذ مادر خدایان یا الهگانی بودهاند که آنها را حمایت میکردند. با آغاز پیامآوری اشوزرتشت، پرستش چندخدایی کنار نهاده شد و یکتاپرستی به معنای واقعی خود مطرح گردید. این فاصلهگرفتن از خدایان اساطیری بطور کامل نبوده و آدمی که مجذوب قدرت بیزوال بانوخدایان اسطورهای خود بود، با اقدامی جبرانی بخشی از قدرت مافوق طبیعی زنانه، آنها را در قالبهای دختر شاهپریان و داستانهای روزمره خود جای داده و قسمتی دیگر را هم به صورت زن برتر در ادبیات خود زنده میکند و در یک کلام میتوان گفت در جهانبینی انسان باستانی ابر انسان زن بوده است.
آناهیتا و اشی از جمله ایزدبانوهای ایرانی میباشند. در میان امشاسپندان، از لحاظ زبانشناسی زبان اوستایی، سه امشاسپند نخستین؛ یعنی، وهومن – اشه وهیشته و خشتره وئیریه نرینه و سه امشاسپند بعد؛ یعنی، سپنتهآرمئیتی و هئوروتات و امرتات از نظر لغوی، مادینهاند. از سوی دیگر با نگرشی ژرف در معنای این سه نیروی اهورایی سپنتهآرمئیتی: مهرورزی افزاینده که بعدها به شکل سپندارمذ یا اسفند تغییر شکل داده است در باور باستان، زمین نماد آن است.
هئوروتات: رسایی که زایش، بالندگی و خروش آبها و چشمهها در ذهن ایرانی یادآور این نیروی خدایی است.
امرتات: بیمرگی و جاودانگی که رویش و بالندگی گیاهان و سبزینگی، نماد باستانی آن است.
میتوان دریافت که هسته اصلی این سه امشاسپند، مهرورزی و عشق بیآلایش و ازخودگذشتگی و پروراندن و زایندگی است و نشان دهنده اهمیت نقش زن و مادر در اندیشه و باور انسان نخستین و ایرانیان باستان است. چنانکه، در ادبیات ایرانی نیز مادر طبیعت، مام میهن، … بسیار بهچشم میخورد. اگر در باور ایرانی مرد دارای قدرت مردانگی و تفکر و خردورزی بیشتری است، در برابر آن زن نیز دارای مهرورزی، عشق پاک، پاکدامنی و ازخودگذشتگی فراوانتری است که هر یک از این دو به تنهایی راه به جایی نبرده و حتی روند پویایی گیتی را هم به ایستایی میکشانند.
در زمانیکه در بسیاری از سرزمینها و فرهنگهای جهان باستان، دختر منفور خانواده بود و حتی گاهی پس از زایش بیدرنگ زنده زنده به گور میرفت؛ در ایران باستان، زن همکار و همفکر مرد در زندگی زناشویی و حتی گاهی در زمینه حقوقی – دینی و مذهبی – جنگ و پهلوانی بوده است و خوشبختی بشر وابسته به میزان دانش و خرد انسان است نه جنسیت و قومیت و رنگ ونژاد.